یه چند تا ناراحتی
نوشته شده توسط : علیرضا نفیسی

سیلوووووووووووووم بروبچ

دلم خیلی برا خونم و هم خونه ایام تنگیده ! دلم برا اون روزا که هر روز تو نت بودم و به خونه هاتون سر میزدم تنگیده

همه چی عوض شده ! همــــــــــــــــــــه چــــــــــی

نادیـــــــــــا تغییر کرده ،بزرگ شده ..........

پشت سر هم دارم امتحان میدم و واقعا خستم ، دلم گرفته ، دلم برا  همه تنگ شده ، حاج مهدی ،نادیـا، انیـــــا ،حسام ، حاج زضا ،علیرضا ،ایدا ، انا  و البته نیلوفر ( اجیم )خلاصه همـــــــــــه

خسته و تنهام ......

نیلوفر رفته .......... خونه خیلی ساکته ، روزا تنهام ، اگه واقعا کلمه تنهایی و درک کنید میفهمید چی میگم ... روزا خسته کنندست .....خیلی

تنها دل خوشیم  ( اقای م ) که که که ............

خونه بوی غصه میده ،بوی ناراحتی ،

زندگی از دیدم تغییر کرده ...........

خیلی وقته شادی از خونمون رفته .....

مامانه ناراحته ......ولی نشون نمیده ....از رفتن نیلو ناراحته ....چون قبلا کسی بود که باهاش بحزفه و دردودل کنه ولی حالا......... من از صبح تا شب تو اتاقم و وو...........نمیدونم ولی عادت به دردودل ندارم

هیچ وقته اظافه ای ندارم  هیچی

اه ه ه

خداااااااااااااااااا کجایی ؟ چرا بغلم نمیکنی و نمیگی درست میشه ؟؟؟؟چرا ؟ چرا.....

نیلو میخوام برگردی پشمون،  دلم .......

امروز بعد مدتا اولین باره اومدم بیرون ........

میخوام گریه کنم ولی کافینتم و نمیشه

تا حالا شده بغض گلوتونو بگیره و نخواید به کسی نشون بدید ؟ منم همون حالو دارم

تنهام نذارید بچـــــــــــــه ها





:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : دو شنبه 8 خرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست